۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

پدر شياطين

امروز ظهر شیطان را دیدم !
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت...
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند...
شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم،
روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت:
آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت،
تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که :
همانا تو خود پدر شیاطینی ...!

۴ نظر:

روشنا گفت...

خطاب به شیطان:
خوردی، حالت جا اومد، آدم شدی!!!
دیدی دست بالای دست بسیار است
بو دستبوسی خدا که از همه دستها بالاتره
برو آدم باش

مرحومه گفت...

شیطان خطاب به مسیحا: (دی:)

papary گفت...

یه پیوست به این پستت بزن!
همونی که ایرانی ها رفته بودن تو جهنم;)

ناشناس گفت...

مسیح خطاب به شیطان
کار داری به خودم بگو
نرو پیش این مرحومه بشین حرف بزن
راستی روشنا هم برات اینارو نوشته
===
برو آدم باش(با لحجه ترکی بخونین)