۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

خداحافظ گل نازم

 
 
خداحافظ گل نازم کاشکی مهربون نبودی
 
می دونم سخته جدایی آخه عادت کرده بودی
 
بعد من خودم می دونم سقف زندگیت خرابه
 
اگه غیر اینه عشقم چرا چشمات خیس ابه
 
چرا چشمات خیس ابه سرت و بزار رو شونم
 
عاشقونه بغلم کن یا ازم بخواه بمونم
 
چرا شونه هات می لرزه مگه سردته گل من
 
اگه می گی خوب خوبی چرا خیسه شونه من
 
تو اصلا بگو ببینم چرا ساکتی نمی ری
 
مگه تو نخواستی از من قول موندن و بگیری
 
تو یه لحظه های رفتن سرت و بزار رو شونم
 
می خوام دل بکنم از تو یه کاری بکن نتونم
 
یه کاری بکن که دیگه حرف رفتن و نیارم
 
بزار اشکاتم بباره که حسابی کم بیارم
 
هی توی چشام نگاه کن که من م اشکی بریزم
 
هی ازم بخواه بمونم حس خوبیه عزیزم
 

۲ نظر:

papary گفت...

این شعر چرا انقدر برای من آشناست؟
اینو از کجا آوردی آخه؟

ناشناس گفت...

این از کاست آخره مجید خراطهاست