۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

من کی هستم؟!

این متن نوشته خانم " بلقیس سلیمانی" یکی از نویسندگان  معاصر است 
و توسط يكي از دوستان وبلاگ نويس برام ارسال شده.
وبلاگ نويسان عزيز بگن كه كدوم يكي از اينها بيشتر بهشون گفته ميشه????
 
 
من کی هستم؟!
 

============ =========
 
 
 
من« دوشيزه مکرمه» هستم،
 
وقتي زن ها روي سرم قند مي سابند و  همزمان قند توي دلم آب مي شود.
 

============ ========= =====
 
 
 
من «مرحومه مغفوره» هستم،
 
وقتي زير يک سنگ سياه گرانيت قشنگ خوابيده ام و احتمالاً هيچ خوابي نمي بينم .
 
 
 
============ ========= ========= =
 
 
 
من «والده مکرمه» هستم،
 
وقتي اعضاي هيات مديره شرکت پسرم براي  خودشيريني 20 آگهي تسليت در 20 روزنامه معتبر چاپ مي کنند .
 
 
 
============ ========= ========= ===
 
 
 
من «همسري مهربان و مادري فداکار» هستم،
 
وقتي شوهرم براي اثبات وفاداري اش  البته تا چهلم- آگهي وفات مرا در صفحه اول پرتيراژترين روزنامه  شهر به چاپ مي رساند
 
 
 
============ ========= ========= ===
 
من «زوجه» هستم،
 
وقتي شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضي دادگاه خانواده قبول مي کند به من و دختر شش ساله ام ماهيانه فقط بيست و پنج هزار تومان ، بدهد
 
 
 
============ ========= ========= ===
 
 
 
من «سرپرست خانوار» هستم،
 
وقتي شوهرم چهار سال پيش با کاميون قراضه اش از گردنه حيران رد نشد و براي هميشه در ته دره خوابيد.
 

  ============ ========= ========= ===
 
 
 
من «خوشگله» هستم،
 
وقتي پسرهاي جوان محله زير تير چراغ برق وقت شان را بيهوده مي گذرانند.
 

  ============ ========= ========= ===
 
 
 
من «مجيد» هستم،
 
وقتي در ايستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد مي ايستد و شوهرم مرا از پياده رو مقابل صدا مي زند.
 

  ============ ========= ========= ===
 
 
 
من «ضعيفه» هستم،
 
وقتي ريش سفيدهاي فاميل مي خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگيرند.
 

 ============ ========= ========= ===
 
 
 
من «بي بي» هستم،
 
وقتي تبديل به يک شيء آرکائيک مي شوم و نوه و نتيجه هايم تيک تيک از من عکس مي گيرند.
 

  ============ ========= ========= ===
 
 
 
من «مامي» هستم،
 
وقتي دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازي مي کند.
 

============ ========= ========= ===
 
من «مادر» هستم،
 
وقتي مورد شماتت همسرم قرار مي گيرم چون آن روز به يک مهماني زنانه رفته بودم و غذاي بچه ها را درست نکرده بودم.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
من «زنيکه» هستم،
 
وقتي مرد همسايه، تذکرم را در خصوص درست گذاشت ماشينش در پارکينگ مي شنود.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
من «ماماني» هستم،
 
وقتي بچه هايم خرم مي کنند تا خلاف هايشان را به پدرشان نگويم.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
من «ننه» هستم،
 
وقتي شليته مي پوشم و چارقدم را با سنجاق زير گلويم محکم مي کنم و نوه ام خجالت مي کشد به دوستانش بگويد من مادربزرگش هستم... به آنها مي گويد من خدمتکار پير مادرش هستم.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
من «يک کدبانوي تمام عيار» هستم،
 
وقتي شوهرم آروغ هاي بودار مي زند و کمربندش را روي شکم برآمده اش جابه جا مي کند.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
من «بانو» هستم،
 
وقتي از مرز پنجاه سالگي گذشته ام و هيچ مردي دلش نمي خواهد وقتش را با من تلف بکند.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
من در ماه اول عروسي ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمي ، عزيزم،عشق من، پيشي، قشنگم، عسلم، ويتامين و...» هستم.
 

============ ========= ========= ===
 
 
من در فريادهاي شبانه شوهرم، وقتي دير به خانه مي آيد، چند تار موي زنانه روي یقه کتش است و دهانش بوي سگ مرده مي دهد، «سليطه» هستم.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
من در محاوره ی ديرپاي اين کهن بوم ؛ «دليله محتاله، نفس محيله مکاره،مار، ابليس، شجره مثمره، اثيري، لکاته و....» هستم.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
دامادم به من «وروره جادو» مي گويد.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفي صدا مي زند.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
من «مادر فولادزره» هستم، وقتي بر سر حقوقم با اين و آن مي جنگم.
 

============ ========= ========= ===
 
 
 
مادرم مرا به خان روستا «کنيز» شما معرفي مي کند......
 
 
 
============ ========= ========= ===
 
و وقتي كه مشغول ( بعنوان شاغل) به كارم؛ امان از دست " خانم...." ياد مي شوم...
 
 
 

۱۳ نظر:

papary گفت...

من از بلقیس سلیمانی یه کتاب خوندم بنام "بازی آخر بانو" اگر اشتباه نکنم اسمش رو.

در مورد سوالی که پرسیدی، بستگی داره با چه دیدی نگاه کنن بهت و خودت چی برداشت کنی!

papary گفت...

اینجا که پلاگ این اسمایلی و اینا نداره، به هر حال:
[گل][گل]

آبان گفت...

سلام.
kheili montazere hozoret shodam
ama ...
ino ghablan khonde boodam.
va vaghean az nevisandash tashakor karadam,
al hagh ke rast gofte.
movafagh bashid

نیکوشایان گفت...

جالب بود ;-)

ناشناس گفت...

از شماها ممنون
اما جواب سوال منو ندادینا؟؟


وبلاگ نويسان عزيز بگن كه كدوم يكي از اينها بيشتر بهشون گفته ميشه????

papary گفت...

ایر یا زود بالاخره مورد اول و دوم میشم.
اما شنیدم که مورد آخر رو بهم میگن.

روشنا گفت...

من که خوشگله هستم!!!!!!
آکله و سلیطه و ضعیفه و... دیگه هم ننه کسی ایه که به ما می گه!
حال کردی چه دریده!

ناشناس گفت...

پپري
مورد اول رو كه منتظريم حســـــــــــــــابي
مورد دوم رو كه خيلي خيلي خيلي زوده
شوما هنوز براي يك كه وقت داري حسابي
الان خانم پپري به شووووما زياد اطلاق ميشه

ناشناس گفت...

روشنا
جاانم
خوشگله به جلافت تو هم ميخوره حسااااابي!!!

papary گفت...

زمان دومیش رو فقط خدا میدونه و بس. اما همیشه ازش می خوام که هر موقع زمانش رسید راحت تر از اونی که فکرشو میکنم برام باشه

ناشناس گفت...

پپري
خدا نكنه
بادمجون بدم بهت

papary گفت...

چرا خدا نکنه؟ اتفاقا خدا بکنه. مگه چیز بدیه مزدن؟
من تا قبل از آذر 86 فک میکردم چه چیز وحشتناکیه و چه خبره. مثه چی هم میترسیدم. اما از اون روز آذرماهی تا حالا همه چیز برام عادی شده و هر ثانیه آمادگی مردن رو دارم

ناشناس گفت...

پريــــــــــــا
===
هيچ حرفي بهت نميزنم
تا يه چيزي بگم ميترسم بري پيش بابا گله گزاري
هيچي نميگم