۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

اينجا بارانيست

 
اون شبی که چشمه مهتاب به نگاهه باغچه خندید
 
چیکه چیکه دسته بارون خوابه شیشه ها رو دزدید
 
 
دیوارای سنگی باد دل به پیچکا سپردن
 
ابرا با ستاره هاشون دله کفترا رو بردن
 
 
اما من این همه بی تو تک و تنها تو خیابون
 
واسه تو گریه می کردم عاشقونه زیره بارون
 
 
اون شبی که دستای باد موی بیدو شونه می کرد
 
رازقی با طعم شعراش کوچه رو دیوونه می کرد
 
 
چشمای اشکی شبنم دل سپرده بود به باغچه
 
رنگ و روی عاشقی داشت گل سرخ روی طاقچه
 
 
اون شبی که دو تا قمری دل می دادن عاشقونه
 
واسه هم قصه می گفتن تویه ایوونچه خونه
 
 
وقتی ابرا رویه دنیا رنگه فردا می کشیدن
 
ماهی هایه عاشق حوض خوابه دریارو میدیدن
 
 
اما من این همه بی تو تک و تنها تو خیابون
 
واسه تو گریه می کردم عاشقونه زیره بارون
 

هیچ نظری موجود نیست: