۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

چشم من بيا منو ياري بکن

 
برای خودم آهنگ گذاشته بودمو داشتم گوش میدادم
یاد قدیمام افتاد
گذشته مثل یه فیلم جلوی چشمم میاد
یاد خونه شهران
یاد پلاک 46
یاد باغ بسیار زیباش
یاد مرغ و خروسهامون
یاد سگ شیطونش
یاد بزرگ شدنهامون
و یاد الانم
این شعرها که گوش میدادم خیلی چیزهارو یادم میاره
باید اینجا از یکی بابت تمام ناراحتیها, مشکلات , اذیتها و نامهربانیهام عذرخواهی کنم
امیدوارم منو ببخشه
امیدوارم
 
 
 
 
 
چشم من بيا منو ياري بکن ... گونه هام خشکيده شد کاري بکن
 
غير گريه مگه کاري ميش کرد ... کاري از ما نمي ياد زاري بکن
 
اون که رفته ديگه هيچوقت نمي ياد... تا قيامت دل من گريه مي خواد
 
هر چي دريا رو زمين داره خدا ... با تموم ابراي آسمونا
 
کاشکي مي داد همه رو به چشم من ... تا چشام به حال من گريه کنن
 
اون که رفته ديگه هيچوقت نمي ياد... تا قيامت دل من گريه مي خواد
 
قصهء گذشته هاي خوب من ... خيلي زود مثل يه خواب تموم شدن
 
حالا بايد سر رو زانو بذارم ... تا قيامت اشک حسرت ببارم
 
دل هيشکي مث من غم نداره ... مث من غربت و ماتم نداره
 
حالا که گريه دواي دردمه ... چرا چشمم اشک شو کم مي ياره
 
خورشيد روشن ما رو دزديدن ... زير اون ابراي سنگين کشيدن
 
همه جا رنگ سياه ماتمه ... فرصت موندنمون خيلي کمه
 
اون که رفته ديگه هيچوقت نمي ياد... تا قيامت دل من گريه مي خواد
 
سرنوشت چشاش کوره نمي بينه ... زخم خنجرش مي مونه تو سينه
 
لب بسته، سينهء غرق به خون ... قصهء موندن آدم همينه
 
اون که رفته ديگه هيچوقت نمي ياد... تا قيامت دل من گريه مي خواد
 
 

هیچ نظری موجود نیست: