این مطلب رو برای یکی از دوستام نوشتم
دلم نیومد تو وبلاگ خودم هم نذارم
.
.
.
.
.
نمیدونم با ر قبول کنم یا بدون اون
اما در هر صورت مبارکه
خیلی خوشحال شدم
گفتم بهت دیگه جریان غیرت و اینارو
در مورد چشم که نگووووووووووووووو
چشم تنها عضو بدن که نمیتونه دروغ بگه
زیباست و گیرا
سر خیلیها بلا آورده
که هیچ خونه ای بی این بلا نباشه
نمیدونم با ر قبول کنم یا بدون اون
اما در هر صورت مبارکه
خیلی خوشحال شدم
گفتم بهت دیگه جریان غیرت و اینارو
در مورد چشم که نگووووووووووووووو
چشم تنها عضو بدن که نمیتونه دروغ بگه
زیباست و گیرا
سر خیلیها بلا آورده
که هیچ خونه ای بی این بلا نباشه
حصار سایه های سیاه
دورتادور کشیده اند
ازمیان تاریکی اما
نقطه ی نوری
میزند چشمک
میدهد مژده
میکند شوری بپا
میکشد دل را به سوی خود
عاشق و شیدا
از میان اینهمه تاریکی
برق " چشم تو " ست که پیداست
وه چه زیباست
وه چه زیباست
۳ نظر:
سلام
دیدی بالاخره این برق چشمها کار دستش داد!
رفتم به خودشم گفتم!
حالا من موندم و شما و یه شیرینی که باید ازش بگیریم!
حالا بعدش چیکار کنیم راستی!!!
مسیحا تو که بلتی از برق چشما یه شعر خوشگل بسازی
پس چرا؟!!!
;)
مرحومه پس چرا چی ؟؟؟
ارسال یک نظر