۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

چه سود گر بگويمت که خسته ام


چه سود گر بگویمت که خسته ام
چه سود گر ببینیم شکسته ام
 
توان ماندنم دگر سرآمدست
توان دل بریدن از تو آمدست
 
هوای دل شکستگی رها نمیکند مرا
هوای سرد مردگی به لب نمیرسد چرا
 
چه تلخ گر شبی نبینمت،بخواب
چه تلخ گر ننوشم از لبت به خواب
 
نمیشود خدا تو رنگ ما گیری؟!
نمیشود کمی به حال ما گریی؟!
 
کمک نمیکنی خدا؟! نکن!
کمک بکن خدا، بکن!
 
تو گر نمی پسندیم بگو
تو گر بدم در این دیار بی کسی بگو
 
 خدا! تو خود خریدیم که بی کسم
خدا! تو گفتیم بیا که من کسم
 
خدا! تو ناز ناز ناز دلبری
خدا! تو ساز این دلی و از همه سری
 
به نام حضرتت سکوت میکنم دگر
به نام زندگی تو را سجود میکنم دگر

۵ نظر:

papary گفت...

شعرش از کیه؟

روشنا گفت...

واقعا تنها کسی که بهش بگی خسته ام و سود داره همین خدای خودمونه!
گریه هم خوبه. اما فکر کنم آقایون از پس این بخش برنیان

ناشناس گفت...

اين اوس كريم عزيزمه
پريا نميدونم از كيه
هرچي هم گشتم نتونستم پيدا كنم
راستش يكي برام خوندش و من نوشتم
خيلي ازش خوشم اومد اينجا گذاشتمش

papary گفت...

دست اون یه نفر پس درد نکنه حسابی

mohsen haeri گفت...

سلام
مرسی که از شعر خوشتون اومده
داشتم عناوین شعرهامو سرچ میکردم که اینجا هم دیدم
خوشحالم که خوشتون اومده
پایدار باشید