۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

بوي عيدي ...


 
 
بوی عیدی، بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی، وسط سفره نو
بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگ
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
 
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخرده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
 
فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
 
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
 
بوی باغچه، بوی حوض
عطر خوب نذری
شب جمعه، پی فانوس، توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی، هوس یه آب تنی
با اینا زندگیمو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
 

۳ نظر:

علیرضا مردی از مترو گفت...

سلام
خیلی جالب بود
خدا رحمت کنه مرحوم فرهاد رو:)

papary گفت...

Salam

Sale No Ra Pishapish Behetoun Tabrik Migam Va Omidvaram Saly Hamrah Ba Salamty, Shady, Por Az Khabarhaye Khoub Va Baravarde Shodane Behtarin Arezouhatoun Ba Lotfe Khodavand, Dar Pish Dashte Bashid.

Paria

papary گفت...

این روزا من این آهنگ رو با خودم زمزمه میکنم