اين متن رو توي فيس بوك ديدم
دلنوشته ای زیبا از "عفت ماهباز" در وصف شهر لنگروده
شهري كه واقعا عزيزه و هميشه دلم براش پر ميزنه:
لنگرود
شهر کودکی های عشق
شهربازی های مهر
با گل ها و گل ها
شهر عشق بازی های من
با کولی ماهی ها وبچه غورباغه های سبز
در خیال ماهی
رودخانه کنار
آسید حسین و آسید خلیل
دبستان مهر و مدرسه خیام
شهر عشق به پروانه های روی آب
دردهنه دور .
دردهنه دور .
شهر سبز آرزوها
بالای بلندی، خشته پل
رسیدم به آرزو
شهر سفالین با مهای سرخ من
با زنبق بنفش و همیشه بهار زرد
شهر من
انزلی محله در پشت بیجار های سبز جاده چمخاله
بالای بلندی، خشته پل
رسیدم به آرزو
شهر سفالین با مهای سرخ من
با زنبق بنفش و همیشه بهار زرد
شهر من
انزلی محله در پشت بیجار های سبز جاده چمخاله
کنار ماهی گیران کرد
کنار چای کاران کومله
در پس زیبایی های لیلا کو
درختان مرکبات در چین دامن های
دختران چایکار
درختان مرکبات در چین دامن های
دختران چایکار
خواب های نهفته
مردمانی ساده را کاشته اند
گره می خورند به من
و عشق را در قلب من
گره می خورند به من
و عشق را در قلب من
در وادی،در راه پشته در انسر محله
اوسرمحله
همه گره می خورند به
دوزندگی علوی در سرای امید
که زندگی با مهر اندازه میشد
عشق به ارزان ترین بها
دوخته
در
راسته بزازان
خیاطی ماهباز
اوسرمحله
همه گره می خورند به
دوزندگی علوی در سرای امید
که زندگی با مهر اندازه میشد
عشق به ارزان ترین بها
دوخته
در
راسته بزازان
خیاطی ماهباز
پیر مرد مهربان شهرلنگرود
فردا سال اوست
4 سالی است که رفت
و دوزندگی امید در راسته بزازان ،سرای امید
بسته است
خشته پل خسته است
من دلم بسته است
از نبود او
او که عشق را در متراژی ارزان دوخته بود
برتن همه
در شهر من در لنگرود
فردا سال اوست
4 سالی است که رفت
و دوزندگی امید در راسته بزازان ،سرای امید
بسته است
خشته پل خسته است
من دلم بسته است
از نبود او
او که عشق را در متراژی ارزان دوخته بود
برتن همه
در شهر من در لنگرود
مادر عشق را روی حصیر های خانه می بافت
و ما را روی مرزهای بیجار لنگرود می زائید
و روی حصریهای عشق شیر می داد
و ما را روی مرزهای بیجار لنگرود می زائید
و روی حصریهای عشق شیر می داد
و اینگونه ما عاشق مردم شدیم
لنگرود و لنگرودی ها دوستتان دارم
مهر و صفا و صمیمت تان را
که پدر دوخته بود
مادر بافته بود
که پدر دوخته بود
مادر بافته بود
۶ نظر:
تا حالا نرفتم :-)
من هر موقع یه چیزی می خونم، ناخودآگاه تو ذهنمم همون تصور میشه و تصویر میگیره.
الانم که این پستت رو می خوندم، تصویرش تو ذهنم اومد. خیلی هم کیف کردم. با اینکه فک میکنم تا حالا لنگرود نبودم.
حالا ببین، تویی که اونجایی هستی و اونجا بودی و این همه رو به چشم خودت دیدی چه کیفی کردی
محمد خان هم گفت...
لنگرود در خدمتیم...
ببخشید فیسبوک همون جوجه کبابه؟؟
سركار خانم نيكو ، پپري ، معمار و همه بچه ها قدمتون روي چشم تشريف بياريد
لنگرود در خدمتيم
وای مسیحااااااا،ما که همیشه زحمت هامون واسه شما هست دیگه لنگرود مزاحمتون نمیشیم :D
ارسال یک نظر