۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

داستان شنل قرمزي

 

 يه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
 عزيزم چند روزه مادر بزرگت مبايلشو جواب نميده . هرچی SMS هم براش ميزنم
 باز جواب نمیده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم .
 چندتا پيتزا بخر با يه اکانت ماهانه براش ببر . ببين حالش چطوره .
 شنل قرمزی گفت : مامی امروز نميتونم .
 قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بريم ديزين اسکی .
 مادرش گفت : يا با زبون خوش ميری . يا ميدمت دست داداشت گوريل انگوری لهت کنه .
 شنل قرمزی گفت : حيف که بهشت زير پاتونه . باشه ميرم .
 فقط خواستين برين بهشت کفش پاشنه بلند نپوشين .
 مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بيان.
 می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون .
 شنل قرمزی گفت : من که گفتم از اين پسر لوس دکتر خوشم نمياد .
 يا رابين هود يا هيچ کس . فقط اون و می خوام .
 شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خريده از خونه خارج ميشه .
 بين راه حنا دختری در مزرعه رو ميبينه .
 شنل قرمزی: حنا کجا ميری ؟؟؟
 حنا : وقت آرايشگاه دارم . امشب يوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .
 شنل قرمزی: ای نا کس حالا تنها میپری ديگه !!
 حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی .
 بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران ميشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت
 نکردن .
 شنل قرمزی: حتما اون دختره ايکبری سيندرلا هم هست ؟؟؟
 حنا : آره با لوک خوشانس ميان .
 شنل قرمزی: برو دختره ...........................................
 ( به علت به کار بردن الفاظ رکيک غير قابل پخش بود )
 شنل قرمزی يه تک آف ميکنه و به راهش ادامه ميده .
 پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!
 ماشينا جلوش نگه ميداشتن اما به توافق نمی رسيدن و می رفتن .
 ميره جلو سوارش ميکنه .
 شنل قرمزی : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!
 نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .
 با اون مرتيکه ...... راه افتاديم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
 شنل قرمزی: اون که هاج زنبور عسل بود .
 نل : حالا گير نده . وسط راه بابا مون چشمش خورد به مادر پرين رفت گرفتش .
 اين دختره پرين هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بيرون .
 زندگی هم که خرج داره . نميشه گشنه موند .
 شنل قرمزی : نگاه کن اون رابين هود نيست ؟؟؟؟ کيف اون زن رو قاپيد .
 نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کيف قاپی .
 جان کوچولو و بقيه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند ميکنن .
 شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!
 نل : اون دوتا رو هم ببين پت و مت هستن . سر چها راه دارن شيشه ماشين پاک
 می کنن .
 دخترک کبريت فروش هم چهار راه پائينی داره آدامس ميفروشه .
 شنل قرمزی : چرا بچه ها به اين حال و روز افتادن ؟؟؟؟
 نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتيول شد .
 بچه مايه دار شدی . بقيه همه بد بخت شدن .
 بچه های اين دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چيه .
 شخصيتهای محبوبشون شدن ديجيمون ها ديگه با حنا و نل و يوگی و خانواده
 دکتر ارنست حال نمی کنن .