۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

ترانه بوی جوی مولیان چگونه ساخته شد


امیر نصر سامانی تصمیم می گیرد به همراه سپاهیانش به طور موقت در باد غیس (در خراسان آن زمان) اقامت کند، اما خوش آب و هوا بودن این منطقه اقامت امیر را طولانی می کند. لشکریان که دلتنگ شده بودند و نمی‎خواستند بیشتر در آنجا بمانند جرات بیان خواسته‎ی خود را با امیر نداشتند و از رودکی می‎خواهند امیر را به بازگشت ترغیب کند. رودکی که امیر را خوب می‌شناخت تصمیم می‌گیرد با سرودن شعری بخت خود را برای راضی کردن امیر به بازگشت به بخارا بیازماید. رودکی در حضور امیر چنگ زنان قصیده‌ی «بوی جوی مولیان آمد همی» را آغاز می کند. امیر با شنیدن قصیده‌ی رودکی چنان دلتنگ می‌شود که بی کفش و رخت سفر سوار بر اسب تا بخارا می‌تازد!
 
بوی جوی مولیان آید همی
 
یاد یار مهربان آید همی
 
پس فروتر شود گوید:
 
ریگ آموی و درشتی راه او
 
زیر پایم پرنیان آید همی
 
آب جیحون از نشاط روی دوست
 
خنگ ما را تا میان آید همی
 
ای بخارا شاد باش و دیر زی
 
میر زی تو شادمان آید همی
 
میر ماه است و بخارا آسمان
 
ماه سوی آسمان آید همی
 
میر سرو است و بخارا بوستان
 
سرو سوی بوستان آید همی
 
آفرین و مدح سود آید همی
 
گر به گنج اندر زیان آید همی
 
روایت کامل‌تر را با قلم نظامی عروضی، نویسنده قرن ۶ هجری بخوانید.
 
چنین آورده‌اند که نصر بن احمد که واسطه عقد اهل سامان بود و اوج دولت آن خاندان ایام ملک او بود و اسباب تمتع و علل ترفع در غایت ساختگی بود، خزائن آراسته ولشکر جرّار و بندگان فرمانبردار زمستان به دارالملک بخارا مقام کردی و تابستان به سمرقند رفتی یا به شهری از شهرهای خراسان. مگر یک سال نوبت هری بود، به فصل بهار به بادغیس. که بادغیس خرم‎ترین چراخوارهای خراسان و عراق است. قریب هزار ناو هست پر آب و علف که هم یکی لشکری را تمام باشد. چون ستوران بهار نیکو بخوردند و به تن و توش خویش بازرسیدند و شایسته‎ی میدان و حرب شدند،نصر بن احمد روی به هری نهاد و به در شهر به مَرغ سپید فرود آمد ولشکرگاه بزد. و بهارگاه بود و شمال روان شد و میوه‎های مالن و کروخ در رسید که امثال آن در بسیار جای‎ها به دست نشود و اگر شود بدان ارزانی نباشد.آنجا لشکری برآسود و هوا خوش بود و باد سرد و نان فراخ و میوه‎ها بسیار و مشمومات فراوان. لشکری از بهار و تابستان برخورداری تمام یافتند از عمر خویش … زمستان آنجا مقام کردند و از جانب سجستان نارنج آورردن گرفتند و از جانب مازندران ترنج رسیدن گرفت. زمستانی گذاشتند در غایت خوشی.
چون بهار درآمد اسبان به بادغیس فرستادند و لشکرگاه به مالین به میان دو جوی بردند و چون تابستان درآمد میوه‎ها در رسید.
امیر نصربن احمد گفت تابستان کجا رویم که از این خوش‎تر مقامگاه نباشد، مهرگان برویم.
چون مهرگان درآمد گفت مهرگان هری بخوریم و برویم و همچنین فصلی به فصل همی انداخت تا چهار سال برین برآمد زیرا که صمیم دولت سامانیان بود و جهان آباد و ملک بی خصم و لشکر فرمانبردار و روزگار مساعد و بخت موافق. با این همه ملول گشتند و آرزوی خانمان برخاست…دانستند که سر آن دارد که این تابستان نیز آنجا باشد.پس سران لشکر و مهتران ملک به نزدیک استاد ابوعبدالله الرودکی رفتند و از ندمای پادشاه هیچکس محتشم‎تر و مقبول‎القول‎تر از او نبود.گفتند به پنج هزار دینار تو را خدمت کنیم، اگر صنعتی بکنی که پادشاه از این خاک حرکت کند که دل‎های ما آرزوی فرزند همی‎برد و جان ما از اشتیاق بخارا همی‎برآید. رودکی قبول کرد که نبض امیر بگرفته بود و مزاج او بشناخته، دانست که به نثر با او در نگیرد، روی به نظم آورد و قصیده ای بگفت به وقتی که امیر صبوح کرده بود درآمد و به جای خویش بنشست و چون مطربان فرو داشتند، او چنگ برگرفت و در پرده‎ی عشاق این قصیده آغاز کرد:
 
چون رودکی بدین بیت رسید امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد وبی‎موزه پای در رکاب خنگ نوبتی در آورد و روی بخارا نهاد چنان که رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر بردند، به برونه، و آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ بازنگرفت و رودکی آن پنج هزار دینار مضاعف از لشکر بستد.
دانلود ترانه بوی جوی مولیان
 
 
 
 
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست: