۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

شعري زيبا از سعدي

 
 
 
 
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هر كه در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بی​دریغ دیدن او یك نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست حیف نباشد كه دوست دوستر از جان ماست
دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان گونه زردش دلیل ناله زارش گواست
مایه پرهیزگار قوت صبرست و عقل عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
دلشده پای بند گردن جان در كمند زهره گفتار نه كاین چه سبب وان چراست
مالك ملك وجود حاكم رد و قبول هر چه كند جور نیست ور تو بنالی جفاست
تیغ برآر از نیام زهر برافكن به جام كز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر حكم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
هر كه به جور رقیب یا به جفای حبیب عهد فرامش كند مدعی بی​وفاست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نكوست گو همه دشنام گو كز لب شیرین دعاست
 
 

۳ نظر:

معمار بیکار گفت...

در جواب کامنتتون:
پس چـــــــــــــــــــــــــــــــی؟(آیکون شیری که یال هاش رو تکون میده)
امضا؟؟؟من بلد نیستم امضا کنم.
چشم عکس هم میگیریم!
مردادی ها عشقن!
ــــــــــــــــ
چقدر زود به زود مطلب میگذارید،من یکم کند عمل میکنم به گرد پای شما نمیرسم.

papary گفت...

آقا سعدی بفهمه تو وبلاگ یه امردادی ازش نوشتن یک (به فتح ی) حالی میکنه که نگو

Memorialist گفت...

واقعا زیبا بود ...
"هر كه به جور رقیب یا به جفای حبیب عهد فرامش كند مدعی بیوفاست "