۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

نکته ای زیبا و قابل تامل ازانجیل

درانجیل آمده است:

او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست.

این آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها

نمی‌دانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی

می‌تواند داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه

و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به

اطلاع سایرین برساند.

همان هفته با یک نقره‌کار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات

کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته

از کنجکاوی در زمینه پالایش نقره چیزی نگفت.

وقتی طرز کار نقره کار را تماشا می‌کرد، دید که او قطعه‌ای نقره را روی

آتش گرفت و گذاشت کاملاً داغ شود. او توضیح داد که برای پالایش نقره

لازم است آن را در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جاست نگهداشت تا همه

ناخالصی‌های آن سوخته و از بین برود.

زن اندیشید ما نیز در چنین نقطه داغی نگه داشته می‌شویم. بعد دوباره به

این آیه که می‌گفت: «او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد

نشست» فکر کرد. از نقره‌کار پرسیدآیا واقعاً در تمام مدتی که نقره در

حال خلوص یافتن است، او باید آنجا جلوی آتش بنشیند؟

مرد جواب داد بله، نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه نقره را نگهدارد

بلکه باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد. اگر در تمام آن مدت،

لحظه‌ای نقره را رها کند، خراب خواهد شد.

زن لحظه‌ای سکوت کرد. بعد پرسید: «از کجا می‌فهمی نقره کاملاً خالص شده

است؟» مرد خندید و گفت:

«خوب، خیلی راحت است. هر وقت تصویر خودم را درآن ببینم.»

اگر امروز داغی آتش را احساس می‌کنی، به یاد داشته باش که خداوند چشم به

تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگریست تا تصویر خود را در تو ببیند.

۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه

حلول سال 1391 مبارک باد


یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار
 
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
 
حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد
 
را به شما و خانواده محترمتان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت
 
را از درگاه خداوند متعال و سبحان برای شما عزیزان مسئلت مینمایم
 
 
 

۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

نگاه تو ... !!!

صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود

با خودش گفت: "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "و موهاشو بافت و روز خوبی داشت!

فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود

"هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت

...

پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود

"اوکی امروز دم اسبی میبندم" همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد !

روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!!

فریاد زد

 

ایول!!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم!

همه چیز به نگاه تو بر میگرده ! هر کسی داره با زندگیش میجنگه

ساده زندگی کن ،جوانمردانه دوست بدار ، و به فکر دوست دارانت باش