۱۳۹۱ دی ۳, یکشنبه
۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه
۱۳۹۱ آذر ۱۲, یکشنبه
لذت بخش ترین بوسه
توی میل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه می کردم. چه مانکن هائی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز.
زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت. شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد. از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود.
... زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.
گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:
نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام. من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت. گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟
بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:
اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند. رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند، ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند.
چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.
کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم. این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم.
به نقل از صفحه "یادداشت های بی تاریخ" دکتر صدرالدین الهی در کیهان لندن
۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه
آیا میدانید چه کسی "گ چ پ ژ" را به نوشتار پارسی وارد کرد؟
یعقوب لیث صفاری
سردار قدرتمندی که با اعراب مقابله کرد و زبان پارسی را به از جمله کارهای بزرگی که انجام داد این بود که گروهی از ادبای آن زمان را به حضورش خواست و به آنها دستور داد که برای "گ چ پ ژ " که در نوشتار پارسی هنوز وجود نداشت و فقط در گفتار به کار میرفت شکلی در نظر بگیرند و به جامعه ی پارسی معرفی کنند و آن را گسترش دهند که آنها نیز پس از مدتها کار که البته به این دلیل طولانی شد که یعقوب درگیر جنگها بود و نتوانست از آنها بازخواستی بکند ، در نهایت به خاطر اینکه زیاد فرم الفبا تغییر نکند و راحت این چهار حرف در زبان پارسی جا بیافتد به حرف "ج" دو نقطه اضافه کردند و شد "چ" و به حرف "ز" دو نقطه اضافه کردند و شد "ژ" و به حرف "ب" دو نقطه اضافه کردند شد "پ" و به حرف "ک" یک سرکش اضافه کردند و شد "گ" و اینگونه کلمات اصیل ایرانی جای خود را پیدا کرد و زبان پارسی هر چه بیشتر شکل گرفت و ماندگار شد
جالب است که بدانید عربها به این چهار حرف میگویند الجیم الفارسی و الکاف الفارسی و ...
۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه
هشدار يک بيننده درباره راهزنان بين شهري
راهزنی از مسافران بین شهری پدیده ای نیست که مربوط به گذشته های دور باشد. این مساله همچنان در جامعه ما نمود دارد
.1- شب گذشته که به قصد تفریح به منطقه آبعلی نزدیک تهران رفته بودم با مساله جالبی روبرو شدم. حدود 40 کیلومتری تهران در وسط جاده، جوان قوی هیکلی که گویا حالت طبیعی نداشت به من که سوار اتوموبیل بودم اشاره می کرد که بایستم. ناخودآگاه به سمتش رفتم ولی قصد توقف نداشتم. با سرعت 60 کیلومتر از کنارش گذشتم و وی در حالی که به من ناسزا می گفت ضربه ای با پای خود به در اتوموبیل من زد. من به این مساله توجه نکردم تا چند کیلومتر بعد که قصد کردم ببینیم خسارت وارده چقدر است. در حالت ایستادن که بودم احساس کردم یک پراید نیز قصد دارد که با من متوقف شود، لذا من شک کردم و توقف کامل نکردم. پراید در کنار من قرار گرفت و تشویقم کرد که به بررسی خسارت بپردازم. به داخل پراید که نگاه کردم 4 تا جوان را مشاهده کردم. شک کردم که نکند این افراد از دوستان شخص لگد پران بوده اند. پس توقف نکرده و با سرعت تمام به سمت تهران آمدم و قضیه را با یک مرسدس بنز 110 نیز مطرح کردم و مکان حادثه را به آنها خبر دادم.
پس از اتمام قضیه و مشورت با دوستانم درباره حادثه مذکور متوجه شدم که این روش در واقع یک شیوه راهزنی جدید در جاده های بین شهری می باشد. لذا از همه کسانی که این پیام را می خوانند توصیه می کنم که در موارد مشابه مانند بنده عمل کرده و خسارت مالی را به خسارت جانی و مالی ترجیح دهند
2- روش دوم اینه که با موتور به ماشین در حال حرکت نزدیک میشوند و نفری که ترک موتور نشسته با لگد ضربه ای به آینه یغل شما وارد میکند بصورتی که آینه بشکند و با سرعت از شما دور میشوند کمی جلوتر می ایستند تا شما تحریک شوید که بایستید و علت این کار را جویا شوید این همان اشتباهی است که آنها انتظار دارند شما انجام دهید . در آنصورت است که با یک قمه بزرگ شما را تهدید کرده و ماشین و هرچه همراه دارید را به سرقت میبرند
3- پرتاب تخم مرغ به شیشه جلو ماده لزجی را به وجود می آورد که اگر سعی کنید با آب و برف پاک کن پاکش کنید سطح چسبنده یکدستی را ایجاد می کند که کاملا جلوی دید شما را می گیرد و مجبور می شوید برای پاک کردن ان پیاده شوید . اگر چنین شد برف پاک کن و آب نزنید و سعی کنید با دید ناقص تا محل امنی به رانندگی ادامه دهید
۱۳۹۱ مرداد ۲, دوشنبه
!! مراقب بعضی یک ها باشیم
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد
گاهی با یک کلمه ، يك انسان نابود می شود
گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند
!! مراقب بعضی یک ها باشیم
... در حالی که ناچیزند ، همه چیزند
۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه
همه مهمان من
چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم
چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ,, افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفر
ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70
سالشون بود ,,
ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو
رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد , البته
من با اين كه بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم ,
بگذريم شروع كرد با صداي بلند صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو
كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا بعد از 8 سال يه بچه بهشون
داده و همين طور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق دار
رستوران و گفت اين چند نفر مشتريتون مهمون من هستن مي خوام شيريني بچم رو
بهشون بدم ,,
به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده ,, خوب ما همگیمون با تعجب و خوشحالي
داشتيم بهش نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش , اول
بوسش كردم و بهش تبريك گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش
داديم و مزاحم شما نمي شيم, اما بالاخره با اصرار زياد پول غذاي ما و اون
زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش كه
سفارش داده بود از رستوران خارج شد , ,,,
خب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود , اما اونجايي خيلي تعجب كردم
كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط ايستاده بوديم ,
ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه 4-5 ساله
ايستاده بود تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه
نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب
مي كنه ,,
ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم , دل زدم به دريا و رفتم از پشت زدم رو
كتفش ,, به محض اينكه برگشت من رو شناخت , يه ذره رنگ و روش پريد ,, اول
با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته
پيش بچتون بدنيا اومدو بزرگم شده ,, همينطور كه داشتم صحبت مي كردم پريد
تو حرفم گفت ,, داداش او جريان يه دروغ بود , يه دروغ شيرين كه خودم
ميدونم و خداي خودم,,
ديگه با هزار خواهشو تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام
كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم ,, همينطور كه داشتم دستام
رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن منو
ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن , پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم
ولخرجي كني امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم ,, الان يه سال ميشه كه
ماهيچه نخوردم ,,, پير مرده در جوابش گفت , ببين امدي نسازيها قرار شد
بريم رستوران و يه سوپ بخريم و برگرديم خونه اينم فقط بخاطر اينكه حوصلت
سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نمي تونم بخاطر اينكه 18
هزار تومان بيشتر تا سر برج برامون نمونده ,,
همين طور كه داشتن با هم صحبت ميكردن او كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد
سر ميزشون و گفت چي ميل دارين ,, پيرمرده هم بيدرنگ جواب داد , پسرم ما
هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ با يه دونه از اون نوناي داغتون
برامون بيار ,,
من تو حالو هواي خودم نبودم همين طور آب باز بود و داشت هدر مي رفت ,
تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم مي ميرم ,, رو كردم به اسمون و
گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن ,, بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه
اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين ,,
ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي ماها كه ديگه احتياج
نداشتيم ,, گفت داداشمي ,, پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم دنياي خودم
و بچم رو بدم ولي آبروي يه انسان رو تحقير نكنم ,, اين رو گفت و رفت ,,
يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه , ولي يادمه كه چند ساعت روي
جدول نشسته بودم و به دروديوار نگاه مي كردم و مبهوت بودم ,,,, واقعا
راسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دميد .....
۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه
چرا زن ها می گریند؟
پسرک مادرش را در حال گریه دید. با پاهای کوچکش دوان دوان نزد او رفت و علت گریستنش را جویا شد. مادر جواب داد: عزیزم من برای اینکه یک زن هستم گریه می کنم.
پسرک تعجب کرد و به اتاق خود بازگشت. او هیچگاه نتوانست بفهمد که چرا زن ها گریه می کنند. او دیگر بزرگ شده بود.
روزی در خواب از خدا پرسید: خدای مهربان! چرا زن ها به آسانی گریه می کنند؟ خدا در جواب گفت: من زن ها را به صورت خاصی آفریده ام.
شانه های آن ها را آن قدر قوی خلق کردم که بتوانند بار زندگی را به دوش بکشند و آن قدر نرم که صورت کودکشان را در هنگام آغوش گرفتن، آزار ندهند.
به آنها صبر و تحملی ویژه دادم تا کودکان خود را به دنیا آورند. به آنها توانی دادم تا بتوانند در هر شرایطی حتی در هنگام بیماری از اطرافیان خود مراقبت کنند بدون اینکه شکایتی از زبان آنها جاری شود.
به آنها قلبی رئوف دادم تا بتوانند خطاهای شوهرانشان را ببخشند. به آنها اشک اعطا کردم که در هنگام نیاز از آن استفاده کنند.
فرزندم بدان که زیبایی زن به چهره و لباسی که می پوشد نیست. زیبایی زن در چشمان او نهفته است. چون چشمان زنان که هر از گاهی از اشک تر می شود، دریچه قلب مهربان آنهاست.
۱۳۹۱ تیر ۶, سهشنبه
کاریکاتور یک انگلیسی به نفع مسلمانان
ترجمه :متهم است .. زنده یامرده, احتیاط کنیدبسیارخطرناک است
یک راهبه می تواند سرتاپای خود را بپوشاند تا زندگیش را وقف عبادت کند , درست است ؟
اما چرا وقتی یک زن مسلمان این کار را انجام دهد , مورد ملامت قرارمیگیرد ؟
وقتی زنی در غرب خانه داری کند وبه تربیت کودکانش بپردازد مورد ستایش وتقدیر جامعه قرار گرفته فداکارشمرده میشود اما اگر همین کار را زن مسلمان انجام
حقوق وآزادی هر دختری ایجاب می کند که به دانشگاه برود وهرچه را دلش میخواهد می تواند بپوشد اما دختر با حجاب مسلمان از ورود به دانشگاه منع می شود
اگر کودکی به موضوعی علاقمند باشد باید آن را رشد ونمو داد اما اگر علاقمند به اسلام باشد باشد فایده ای ندارد
اگر شخصی جان خود را بخاطر نجات دیگران به خطر اندازد شجاع ودلیر خوانده می
اگر یک یهودی شخصی را بکشد هیچ ربطی به دین یهودیت ندارد
هر مشکلی که پیش اید ما انواع راه حل ها را می پذیریم اما اگر اسلام راه حل نشان دهد حتی حاضر نیستیم به آن نگاه کنیم
وقتی کسی ماشین خوبی را به شیوه نادرستی براند کسی ماشین را مقصرنمی داند اما اگر مسلمانی خطا کند یا درست برخورد نکند مردم ما می گویند اسلام مقصر است !!
بدون نیم نگاهی به قوانین وشرع اسلام, مردم ما هرآنچه که رسانه ها می گویند باور دارند , اما سؤال اینجاست که قرآن چه می گوید!
چرا, چون او مسلمان است !
آیا می خواهی این ستم پایان یابد؟
این ایمیل را برای هر که می شناسی بفرست