۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

Angel

 
مردي داشت در خيابان حركت مي كرد كه ناگهان صدايي از پشت گفت:
 
- اگر يك قدم ديگه جلو بروي كشته مي شوي .
 
مرد ايستاد و در همان لحظه آجري از بالا افتاد جلوي پايش.
 
مرد نفس راحتي كشيد و با تعجب دوروبرش را  نگاه كرد اما كسي را نديد .
 
بهر حال نجات پيدا كرده بود .
 
به راهش ادامه داد .به محض اينكه مي خواست از خيابان رد بشود باز همان صدا گفت :
 
- بايست
 
مرد ايستاد و در همان لحظه ماشيني با سرعتي عجيب از کنارش رد شد .بازهم نجات پيدا كرده بود .
 
مرد پرسيد تو كي هستي  و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم .
 
مرد فكري كرد و گفت :
 
- ببينم اون موقعي كه من داشتم ازدواج مي كردم کدام گوري بودي ؟!??
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست: