۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

خانه بر دوشم

 
 

 

می رقصد زندگی ، در جام چشم تو

سر زد صبح اميد ، از شام چشم تو

من رام چشم تو

همچون چشم تو خموشم

چون سر گيسويت

خانه بر دوشم

 

 

می رقصد زندگی ، در جام چشم تو

سر زد صبح اميد ، از شام چشم تو

من رام چشم تو

همچون چشم تو خموشم

چون سر گيسويت

خانه بر دوشم

 

گر بماندم ، گاه گاهی

ياد من کن

گاه گاهی ، با نگاهی

ياد من کن

 

گر نماندم ، روزگاری

ياد من کن

با دوچشم ، اشک باری

ياد من کن

 

همچون چشم تو خموشم

چون سر گيسويت

 

 

می رقصد زندگی ، در جام چشم تو

سر زد صبح اميد ، از شام چشم تو

من رام چشم تو

همچون چشم تو خموشم

چون سر گيسويت

خانه بر دوشم

 

 

گر بماندم ، گاه گاهی

ياد من کن

گاه گاهی ، با نگاهی

ياد من کن

 

 

گر نماندم ، روزگاری

ياد من کن

با دوچشم ، اشک باری

ياد من کن

 

 

همچون چشم تو خموشم

چون سر گيسويت

خانه بر دوشم

 

عباس مهر پویا

خبر خبر خبر

 
ديگه واقعا نگرانش شده بودم
هر كي ازم ميپرسيد ميگفتم خوبه
چيزي نيست
اينترنتشون قطع شده
اما خودم داشتم از نگراني ميمردم
هر چي ميگرفتمش نميشد
هر چي ايميل ، پيغام ، پسغام خبري نبود
تا الان كه يه sms ازش رسيد به اين مضمون
 
"سلام
من حالم خوبه
اينترنت قطع هستش
آداپتور سوختنه"
 
آخه بچه جان نميشد اين خبرو زودتر ميدادي
 
مُرديم از نگراني.
--------
خيالها راحت ، بادمجان ما آفت نزده
 
 

وصيت نامه حسين پناهي

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش مي طلبم.



پدر شياطين

امروز ظهر شیطان را دیدم !
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت...
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند...
شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم،
روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت:
آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت،
تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که :
همانا تو خود پدر شیاطینی ...!

مهربونترين نگهدارت باشه

درآغوش حرفهايي رو ميشنوم كه هيچگاه شنيده نميشود
يك گفتمان در شبي زيبا
بخوانيد
"چشماتونو هم درويش كنين"

خب پس گوشت رو بیار
چشاتم ببند
بستی؟
گوش بده و ساکت باش:

ما آدما همه تنهائیم
همه خسته ایم
همه غمگینیم
اما همه مون امیدمون
به دستائیه که به سمتمون دراز میشن
اگه یه دستی برای هل دادن دراز شده
دلیل نمیشه که بقیه هم همینطور باشن
به این دستها اعتماد کن
اگه آدما به دستها اعتماد نکنن
همه تنها میمونن
همه غمگین میمونن
اگه دستی رو نگیری آروم نمیشی
یه کمی به دستها نگاه کن
به خط های کف دستها
بعد بهترینشون رو بگیر
و بذار بلندت کنه
و در آغوشت بگیره
و نوازشت کنه
شب خوش
خوب بخوابی
مهربونترین نگهدارت باشه

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

دزدي در روز روشن

امروز رفتم دزدي

دزدي هم گاهي مزه ميده

آي ي ي ي ي مزه ميده
تو فيس بوك داشتم دل دل ميكردم
ديدم يكي خيلي چيزا گذاشته
نوشته هاش و عكساشو دزديدم
بهش نگفتم
شما بخونين بعد بهش ميگم دزديدمشون
آخر سر هم بازم يه شعرو براتون نوشتم
اينبار از يه خواننده ديگه كه خيلي گوش ميدم

کسي هست درين شهر هواخواه نگاهت نشسته است نگاهي غريبانه به راهت مبادا که نيايي

عشق با روح شقایق زیباست , عشق با حسرت عاشق زیباست , عشق با نبض دقایق زیباست ,
عشق با زهر حقایق زیباست , عشق با در حسرت دیدار تو بودن زیباست

رسم این قوم عجیب است
بیا برگردیم
قصد این قوم فریب است
بیا برگردیم
آنکه یک روز دلم را به نگاهش دادم
خنده اش سرد و غریب است
بیا برگردیم
عشق بازیچه شهر است ولی
در دل من دفتر عشق نجیب است
بیا برگردیم

بی تو بودن کار من نیست ، تا دلت نرفته برگرد


تو در قلب منی و من درقلب تو همین کافیست
فاصله معنایی ندارد مگر عشق چیست

یاد اون لیوان چاییم افتادم یادته ؟

یه حبه قند داشت اونم یادته ؟
فکر کن که یادم بره دقیقا مثل الان زندگی من که تو قندشی
الان خیلی وقت پریدی توش بیخودی که انقده شیرین نشده


معنای زنده بودن من با تو بودن است


بي بهونه دوست دارم ، پس باز دنبال دليل نگرد

کاش می شد غصه را زنجیر کرد
ذره های عشق را تکثیر کرد
کاش می شد زخم را مرحم شویم
یار و غمخوار و انیس هم شویم
کاش می شد بر خلاف سرنوشت
قسمت و تقدیر را از سر نوشت
کاش می شد چشم و دل را باز کرد
نغمه ها ی دوستی را ساز کرد
کاش می شد عشق را آغاز کرد
بی خیال از هر غمی پرواز کرد


خواهر کوچکم از من پرسيد پنج وارونه چه معنا دارد ؟
بغلش کردم و بوسيدم و با خود گفتم بعدها وقتي غم ، سقف کوتاه دلت را خم کرد ،
بي گمان مي فهمی پنج وارونه چه معنا دارد

گاهی وقتها چقدر ساده عروسک میشویم نه لبخندمیزنیم نه شکایت میکنیم
فقط احمقانه سکوت میکنیم

دنيا مثل بازي گل يا پوچه , با تو گله بي تو پوچه

من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز خواندن پدر و مادرم دوست دارم .
زیرا آنان از سر عشق می رقصند اما اینان از سر ترس

يك روز ميبوسمت فوقش خدا منو ميبره جهنم ! فوقش ميشم ابليس !
اون وقت تو هم به خاطر اينكه يه ابليس تو رو بوسيده جهنمي ميشي !
جهنم كه اومدي من اونجا پيدات ميكنم و دور از چشم خدا هر روز ميبوسمت !
واي خدا چه بهشتي ميشه جهنم

سهم من از بهشت ، یک لحظه آغوش توست


مرا گر لذت دنیا ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست


راه داشتن هر چیزی درک واقعیت از دست دادن آن است


بخون امشب تا منم بتونم گریه کنم
تا بتونم با تو بخونم گریه کنم
می خوام آتیش بگیرم داره سوز نِی میاد
دِلم از غُصه پره که رفته ، کِی میاد
نمی دونم که چی شد چرا از من رَنجید
جای این بی مهری کاش من و می فهمید
مـُردم از زخم هایی که خوردم از تنهایی
کمکم کن ای دوست مردم از تنهایی
واسه خاطر خدا اون و برگردون و
شاد کن خاطره این دل سرگردون و
نه دیگه به روم نیار که چی اومد به سرم
نگو خاطرخواهی چه گُلی زد به سرم
یا به لیلا برسون این دله مجنون و
یا مداوا کن این درده بی درمون و
مُردم از زخم هایی که خوردم از تنهایی
کمکم کن ای دوست مردم از تنهایی
واسه خاطر خدا اون و برگردون و
شاد کن خاطره این دِل سرگردون و
من اسیرم تو فقط لحظه مُردن من
می تونی وا کنی این یوغ از گردن من
من اسیرم تو فقط لحظه مردن من
می تونی وا کنی این یوغ از گردن من


"پاییز که میشد دلم شور میزد. میترسیدم ژاکت یکی از همکلاسی هایم را پوشیده باشم"


۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

پسر قمي

دوستان کسی از پسر قمی خبر نداره؟؟؟؟
در حال نومزد بازی بود
تا اینجاشو خوندم
نومزدو خانوادش اومدن خونشون البته قبلش اینا رفتن خونشون بعد اونا اومدن خونشون
خوف هم پیش میرفت
تازشم وزیر دادگستری شده بود
رابطش با علما هم خوب بوده و ...
امروز وقت داشتم گفتم برم ببینم تو قم چه خبره دیدم نوشته وبلاگ مورد نظر بی وبلاگ مورد نظر
اگر کسی از پسرقمی خبر دارد به ما هم خبر برساند.
 
 
 

سالگرد عباس مهرپویا

سلام بر همه دوستانم
این پست از مطالب قدیمیه منه
امسال هم در سالگرد این خواننده بزرگ دوباره روی وبلاگم قرارش دادم

خدایش بیامرزد
روحش شاد

يكي ازخواننده هاي بسيار محبوب من به جهات مختلف كسي نيست جز عباس مهرپويا
جنبه هاي توجه من به مهرپويا شامل "مسافرتهايش" ، "ساز سيتار" ، "صدايش" ، "تلاشش در جهت يادگيري موسيقي" و "قبيله ليلي"
من صداي مهرپويا رو زماني كه بچه بودم بر روي كاست هاي قديمي شنيدم و برايم بسيار دلنشين بود
سالها از آن دوران بچگي گذشته اما هنوز هم موسيقي و شعرها و نواي او برايم بسيار آرام بخش است
اين مطلب هديه اي است از طرف من به او به جهت قدرشناسي از كارهاي بسيار زيبايش
مسيحا

عباس مهرپویا
*خواننده و آهنگساز ایرانی
* تولد ۱۳۰۶ تهران
* درگذشت خرداد ۱۳۷۱
عباس مهرپویا زندگی هنری خود را با تئاتر شروع کرد. سپس زیر نظر استاد عرب تبار به یادگیری ساز عود پرداخت. گیتار را زیر نظر استاد اسپانیایی خود اروین موره گیتاریست آلمانی فرا گرفت و نخستین اثرجدی اش در این زمینه اجرای قطعه‌ای به نام کلبه سرخپوستان با گیتار الکترونیکی در انجمن هنری تهران به سال ۱۳۳۶ بود. در اوایل خرداد ۷۱ عباس مهرپویا در اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
وی اولین کسی بود که گیتار برقی را وارد ایران کرد و هم‌زمان به نواختن آن پرداخت.
از سال ۱۳۴۲ سفرهایی را به منظور جمع آوری اطلاعات جدید و جامع در زمینه‌های مختلف آغاز نمود. از بزرگ‌ترین دستاوردهای سفرهای او، سفر به هندوستان در سال ۱۳۴۷ بود. در این سفر ساز سیتار را از محمود میرزا ، با راهنمایی موسیقیدان هندی راوی شانکار ، آموخت.
در اوایل دهه ۵۰ تغییراتی در کارهای خود به وجود آورد. او با شناسایی موسیقی و ساز دیگر کشورهای جهان آمیزشی از این اصوات را به نام کوکتل موسیقی بوجود آورد.
مهرپویا مدتی با اروین موره نیز همکاری می‌کرد که بیشتر موره در تنظیم آهنگها برای ارکستر به او کمک می نمود.
مهرپویا با همکاری ترانه سرایانی همچون پرویز وکیلی، تورج نگهبان و داریوش روشن به اجرای ترانه‌هایی پرداخت.
از ازدواج بیزار بود اما علاقه خاصی به جهانگردی و مسافرت به آسیای دور و نقاط ناشناخته جهان و هنر جهانی داشت.
وی در زمان خود در میان توده عوام به عباس گاو صدا معروف شده بود.
فعالیت‌های هنری(آلبوم‌ها و ترانه‌ها)
* ۱۳۲۶ : کلبه سرخپوستان
* ترانه مرگ قو (شعر : دکتر حمیدی شیرازی)
* ترانه قایقرانان (شعر : پرویز وکیلی)
* موسیقی برای فیلم : جدال شیطان
* موسیقی متن برای فیلم : دزد عشق
* ترانه قبیله لیلی (شعر : پرویز وکیلی)
* ترانه بستر ننگین رقیب (اثر مشترک با شهیار قنبری)
* ترانه غروب خزان
* ترانه جام چشم
* ترانه آه
* ترانه خال سیاه (شعر : تورج نگهبان)
* آلبوم قبیله لیلی
* آلبوم مرگ قو

مهرپویا ، با صدایی متفاوت

با آوايي حزين مي‌خواند و نغمه‌هاي غمناك سازش را همراهي مي‌كرد
گويي درد هزاران سال تنهايي و بي‌كسي را روايت مي‌كرد
قطره اشكي دواي درد من بود
اين زمان آن اشك هم پايان گرفته
آسمان مي‌گريد امشب
ساز من مي‌نالد امشب
او خبر دارد كه ديگر ناله‌ام پايان گرفته

صداي گرم و گيرايش هر شنونده‌اي را تحت تاثير قرار مي‌داد
اما هيچ‌گاه به شكل يك خواننده عامه‌پسند مطرح نگرديد.
چراكه نوآوري‌هايش در زمينه تلفيق اشعار امروز فارسي و آهنگ‌ها و ملودي‌هاي كهن ايراني و رسيدن به نوعي موسيقي نوين توانست ارتباط تازه‌اي بين همه دوستداران هنر و فرهنگ موسيقايي ايران در ديگر سرزمين‌ها كه از استيل‌هاي بومي خاصي هم برخوردار بودند، به وجود آورد.
اما اين پويش و كاوش هنري مورد پسند بازار روز تجارت موسيقي نبود و از همين رو به سادگي از گردونه موسيقي مملكت كنار گذاشته شد

عباس مهرپویا درسی سالگی کار خوانندگی را درتهران آغازکرد. او با ترانه‌ی"مرگ قو" که سراینده‌ی شعر آن دکتر حمیدی شیرازی است، به اوج شهرت رسید. مهرپویا در یازدهم خرداد ماه ۱۳۷۱ درگذشت.
عباس مهرپویا، با این‌که صدایی متفاوت داشت و با هیچ خواننده‌ی دیگری اشتباه گرفته نمی‌شد، اما همه‌پسند نبود. ترانه‌هایش هم ازهمان نوعی نبود که دیگران به سراغش می‌رفتند. او از تئاتر به موسیقی روی‌آورد. اما پیش از همه‌ی اینها، در یک سینما مامور کنترل بلیط و رفت و آمد تماشاچیان بود.
پرویز خطیبی، نویسنده و ترانه‌سرا، مهرپویا را از زمانی می‌شناسد که با نام "عباس آقا" در سینما "ایران" مشغول به کار بود. گاهی که در سینما فیلم تازه و معروفی نشان داده می‌شد، عباس آقا با پارتی‌بازی بلیط خطیبی را فراهم می‌کرد. تا اینکه خطیبی چند ماهی دیگر او را در سینما ایران ندید. از مدیر سینما سراغش را گرفت. مدیرگفت: این جوان کله‌اش بوی قرمه سبزی می‌دهد. روی هر پله‌ای که ایستاده باشد، نقشه می‌کشد که چطور خودش را به پله‌ی بالاتر برساند. به گمانم چیزی خواهد شد.

عشق عود
چند ماه بعد به تصادف خطیبی او را در خیابان لاله زار نو می‌بیند: « حال و احوالش را پرسیدم. خندید و با صدای بم مردانه‌اش گفت: عشق"عود" مرا به مصر برد. قاهره و شب‌های قشنگش و آب‌های نیل بهترین مشوق من در فرا گرفتن عود بود. نمی‌دانم چرا مردم ما این ساز اصیل ایرانی را فراموش کرده‌اند. بعضی‌ها خیال می‌کنند که عود یک ساز عربی است. در حالی که این طور نیست. صدها سال پیش حافظ گفته است: «دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟/ پنهان خورید باده که تکفیر می‌کنند»
مهرپویا نخست به فراگرفتن عود زیر نظریک استاد عرب‌تبار پرداخت. فراگیری گیتار نزد استاد اسپانیایی "اروین موره" گامی دیگر بود که پیش از ورود به صحنه‌ی هنری برداشت. در سال ۱۳۳۶ خورشیدی و در سن سی سالگی با ترانه‌ای بنام "کلبه‌ی سرخ پوستان" که برای نخستین بار با گیتاربرقی اجراشد، ورود متفاوت خود را به صحنه اعلام کرد. برخی معتقدند که او نخستین کسی است که گیتار برقی را وارد ایران کرد.
خطیبی می‌گوید: پائیز سال ۳۳ که من فیلم "محکوم به ازدواج" را می‌ساختم، عباس آقا به سراغم آمد. گفت: بگذار آهنگ‌های فیلم‌ را بسازم. با تعجب به او خیره شدم و به شوخی گفتم: «حالا کارت به آهنگ سازی کشیده؟ به این زودی؟» گفت:« بشنو، نخواستی مال خودم.» فردای آن روز به استودیوی کوچک ما آمد. چهار آهنگ مورد نظر را ضبط کرده بود. یکی از یکی بهتر. وقتی آهنگ‌ها پخش می‌شد، همه می‌پرسیدند، این عباس مهرپویا کیست؟

سی تار
سیتار از سازهای زهی موسیقی هندی است این ساز هفت سیم اصلی و ۱۱ یا ۱3 سیم تشدید (یا سمپاتیک) دارد و با مضراب نواخته می‌شود
دستان‌های روی دسته این ساز فلزی و کمانی شکل‌اندسیتار انواع مختلف دارد و شکل کاسه و شمار سیم‌ها در انواع آن فرق می‌کند بطور کلی می‌توان این ساز را به سه گونه تقسیم کرد
نوع اول فقط دارای 7 سیم اصلی و بدون سیم تشدید کننده است
نوع دوم دارای 7 سیم اصلی و 11 یا 13 سیم تشدید کننده است
نوع سوم دارای مشخصات نوع دوم به اضافه یک کاسه اضافی در بالای دسته ساز است که بیشتر نقش تزئینی دارد تا شدت دهنده صدا
برای آشنایی بیشتر با صدای این ساز و طرز نوازندگی آن به آلبوم ((قبیله لیلی)) كه شاهكاریست از مهرپویا گوش بدهید
راوی شانکار و ولایت‌خان از نوازندگان مشهور این ساز هستند و اما در ایران نخستین فرد كه این ساز را به ایران شناساند عباس مهرپویا بود

تولدی تازه
مهرپویا، دوازده سال پس از ساختن "کلبه‌ی سرخ پوستان"، همچنان به فکر یادگیری سازی جدید بود. به هندوستان سفرکرد و به توصیه‌ی‌ "راوی شانکار"، موسیقی‌دان پرآوازه‌ی هندی، زیر نظر "محمود میرزا" نواختن سیتار را فراگرفت. ازآن پس، سیتار نیز به اجراهای او راه پیدا کرد. مهرپویا سفر به هندوستان را برای خود تولدی تازه می‌دانست: «دنیای دیگری را دیدم. دنیای فقر را در کنار ثروت، عشق را درون مذهب و هنر را در اوج.» آنچه بیش از همه او را زیر تاثیر قرار داد، موسیقی هند بود: «هندی‌ها با موسیقی متولد میشوند و با موسیقی می‌میرند.»
خطیبی می‌گوید: «وقتی اولین صفحات با صدای مهرپویا به بازار آمد، مخالفان و موافقان بسیاری در باره‌اش به بحث و گفت‌وگو نشستند. و این همان چیزی بود که عباس آقا می‌خواست. یک روز دلکش به رادیو آمد و با لحن تمسخرآمیز گفت: «این آقا کیه که همراه با موزیک نعره می‌کشه؟»
مهرپویا با خواندن ترانه‌ی زیبای "مرگ قو" که شعرآن‌را دکتر حمیدی شیرازی سروده بود، به‌ اوج شهرت رسید:«شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد/فریبنده زاد و فریبا بمیرد/ شب مرگ تنها نشیند به موجی/ رود گوشه‌ای دور و تنها بمیرد/ چو روزی زآغوش دریا برآمد/ شبی هم درآغوش دریا بمیرد»
مهرپویا با صدایی بم شعر حمیدی شیرازی شاعررا آنچنان خواند که هنوزهم پس ازگذشت چند دهه، ترانه‌ی "مرگ قو" تنها با همان شیوه‌ی خوانندگی او در ذهن‌ها باقی مانده است. "دخترگلفروش" و "قبیله‌ی لیلی" دوترانه‌ی مشهوردیگری است که ازاو به یادگار مانده: «توازقبیله‌ی لیلی، من ازقبیله‌ی مجنون......."
مهرپویا اما همچنان درفکر دگرگونی درکار خود بود وگویا درجا زدن و یکنواخت ماندن با روحیه‌ی او چندان سازشی نداشت. او با استفاده ازتوانایی‌های خود و شناخت موسیقی و سازهای دیگر نقاط جهان نوعی موسیقی تلفیقی بوجود آورد. "اروین موره"، استاد گیتارنواز، نیزهمچنان در تنظیم آهنگها برای اجرای ارکستر به او یاری می‌رسانید.مهرپویا با ترانه‌سرایانی چون پرویز وکیلی و تورج نگهبان همکاری داشت. او سرانجام آواز "مرگ قو"ی خودرا در خردادماه سال ۱۳۷۱پس ازیک دوره‌ی سخت بیماری سرداد.
تو دریای من بودی آغوش واکن/ که میخواهد این قوی زیبا بمیرد

تو از قبیله لیلی
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون
تو از قبیله دریا
من از نژاد کویرم
همیشه تشنه و غمگین
همیشه بی تو اسیرم همیشه بی تو اسیرم
تو از قبیله لیلی آه
من از قبیله مجنون
حدیث عشق من و تو
حدیث ابر بهاری
به من چه می رسد ای دوست
از این همه غم و زاری از این همه غم و زاری
تو از قبیله لبخند
من از قبیله اندوه
فضای فاصله صد آه
فضای فاصله صد کوه فضای فاصله صد کوه
تو از قبیله لیلی آه
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون

******

مرگ قو(دکتر حمیدی شیرازی)
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فرینده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشنید به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش بازکن
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد

******

از این جهان . . .
گریه کردم
قایقران..
کسی دیگر نمی کوبد . .
کولی گل فروش..



روحش شاد



غم هوشياري

یه سری شعرها خیلی منو میبره تو فکر و عالم خودم

امشب داشتم به آهنگهای دلم گوش میدادم رسید به یه مجمئعه خاص

یادم اومد که قبلا هم اینارو تو وبلاگم گذاشتم

مال یکمی قبل تره

ببخشید دیگه دوباره دلم خواست اینارو هم مثل خیلی از مطالبم تکراریشون کنم

امشب چه شبیست



سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيز دل سلام از ماست
تو يک روياي کوتاهي ، دعاي هرسحرگاهي
شدم خام عشقت چون ، مرا اينگونه مي خواهي

من آن خاموش خاموشم ، که با شادي نمي جوشم
ندارم هيچ گناهي جز که از تو چشم نمي پوشم
تو غم در شکل آوازي ، شکوهه اوج پروازي
نداري هيچ گناهي جز که بر من دل نمي بازي


مرا ديوانه مي خواهي ، زخود بيگانه مي خواهي
مرا دلباخته چون مجنون ، زمن افسانه مي خواهي
شدم بيگانه با هستي ، زخود بي خودتر از مستي
نگاهم کن ، نگاهم کن ، شدم هر آنچه مي خواستي

سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيز دل سلام از ماست
بکُش دل را ، شهامت کن ، مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نماي خلق ، مرا تو درس عبرت کن


بکن حرف مرا باور ، نيابي از من عاشق تر
نمي ترسم من از اقرار ، گذشت آب از سرم ديگر
سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيزدل سلام از ماست



*******************************************
ای خدا من به کسی کاری ندارم ولی زخم از همه خوردن شده کارم

از غریب و کسی که وصله ی جونه پشت پا خوردن و مردن شده کارم

کاشکی هوشیاری نصیبم نمی شد باعث رنج و فریبم نمی شد

آخه هوشیاری غم بزرگیه کاشکی هوشیاری نصیبم نمی شد

بعضی ها قید همه چی رو زدن بعضی ها اسیر اقبال بدن

اون بالا نشستی گوش کن ای خدا چه عذابیه به دنیا اومدن

کاشکی هوشیاری نصیبم نمی شد باعث رنج و فریبم نمی شد

آخه هوشیاری غم بزرگیه کاشکی هوشیاری نصیبم نمی شد

هر جا که پا می ذارم هر جا که میرم پیش چشمام می بینم حلقه ی داری

ای خدا من خودمم هیچ نمی دونم چرا هر گل پیش چشمام می شه خاری

کاشکی هوشیاری نصیبم نمی شد باعث رنج و فریبم نمی شد

آخه هوشیاری غم بزرگیه کاشکی هوشیاری نصیبم نمی شد

مرگ تدریجی شده هستی برام نقش خنده دیگه مرده رو لبام

ای خدا هر کسی از راه می رسه می کنه چاه دو رنگی پیش پام

کاشکی هوشیاری نصیبم نمی شد

باعث رنج و فریبم نمی شد

آخه هوشیاری غم بزرگیه

کاشکی هوشیاری نصیبم نمی شد